صلیبی به کام کلیسا

نبی خدا، حضرت عیسی مسیح را درست بشناسیم

صلیبی به کام کلیسا

نبی خدا، حضرت عیسی مسیح را درست بشناسیم

مشخصات بلاگ
صلیبی به کام کلیسا
نویسندگان

۱۲ مطلب با موضوع «شخصیت ها» ثبت شده است

شاید مهمترین واژه در الهیات مسیحی، واژه ی "تثلیث" باشد.

تثلیث در دائره المعارف کاتولیک این چنین تعریف شده است:

تثلیث واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمی­کنیم بلکه به خدای واحد در سه اقنوم. پس اقانیم تثلیث در یک الوهیت سهیم نیستند بلکه هر یک از آنها کامل خدا هستند. اقانیم ثلاثه واقعاً از هم متمایز هستند. آنها از نظر شما با هم تفاوت دارند وحدت الهی سه گانه است.

به بیانی ساده تر تثلیث یعنی ایمان و اعتقاد به سه گزینه ی زیر:

1- در ذات خدا سه شخص متمایز وجود دارد (پدر، پسر(عیسی) و روح القدس)

2 - هر شخص کاملا خدا است

۳- فقط یک خدای واحد حقیقی وجود دارد

این در حالی است که در آموزه های کتاب مقدس که منبع اصلی الهیات مسیحی است، عیسی خود را فرستاده خدا و خداوند را یکتا و یگانه معرفی نموده است:

- عیسی خطاب به خداوند: و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحِد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند. یوحنا 17: 3

- آمین آمین به شما می‌گویم هر که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد، حیات جاودانی دارد و در داوری نمی‌آید، بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته است. یوحنا 5: 24

- من از خود هیچ نمی‌توانم کرد بلکه چنانکه شنیده‌ام داوری می‌کنم و داوری من عادل است زیرا که ارادة خود را طالب نیستم بلکه ارادة پدری که مرا فرستاده است. عیسی ادعای خود را ثابت می‌کند. یوحنا 5: 30

- آن کارهایی که پدر به من عطا کرد تا کامل کنم، یعنی این کارهایی که من میکنم، بر من شهادت میدهد که پدر مرا فرستاده است. یوحنا 5: 36

- یوحنا: ای مردان اسرائیلی این سخنان را بشنوید. عیسی ناصری مردی که نزد شما از جانب خدا مبرهن گشت به قوّات و عجایب و آیاتی که خدا در میان شما از او صادر گردانید، چنانکه خود می‌دانید... اعمال رسولان 2: 22

در اینجا یوحنا به مردم یادآوری می کند که عیسی مردی است که از جانب خدا برگزیده شد و معجراتی را به اذن خداوند انجام می داد. از لحن آیه چنین بر می آید که در آن زمان ابدا این عقیده وجود نداشت که عیسی خداست و مردم او را نبی خدا و در بدترین حالت، وی را مردی مدعی نبوت می دانستند.


عیسی و حواریون

  • یاردختِ مسیح

 دروغ در مسیحیت گناه محسوب می‌شود و مسیحیان از آن نهی شده‌اند. عیسای مسیح در موعظه‌هایش در کتاب مقدس می‌فرماید: « باز شنیده‌اید  که به اوّلین گفته شده است که، قسم دروغ مخور، بلکه قسم‌های خود را به خداوند وفا کن.» (انجیل منسوب به متی5: 33)؛ « احکام را میدانی، زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، دغل‌بازی مکن، پدر و مادر خود را حرمت دار.» (انجیل منسوب به مرقس10: 19)؛ همچنین پولس نیز در نامه‌هایش بر ترک دروغ تاکید کرده‌است: « لهذا دروغ را ترک کرده، هرکس با همسایة خود راست بگوید، زیرا که ما اعضای یکدیگریم.» (رساله پولس به افسسیان4: 25)؛ « به یکدیگر دروغ مگویید، چونکه انسانیّت کهنه را با اعمالش از خود بیرون کرده‌اید...» (رساله پولس به کولسیان3: 9)؛ «زیرا که زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده ...» (رساله پولس به رومیان13: 9) پولس همچنین تاکید می‌کند که از راستگویان است و هرگز دروغ نمی‌گوید: « و برای این، من واعظ و رسول و معلم امّتها در  ایمان و راستی مقرّر شدم. در مسیح راست میگویم و دروغ نی.» (رساله اول پولس به تیموتائوس2: 7)؛ «در مسیح راست میگویم و دروغ نی و ضمیر من در روحالقدس مرا شاهد است،...» (رساله پولس به رومیان9: 1)؛ در رساله یعقوب3: 14 می‌خوانیم: « لکن اگر در دل خود حسدِ تلخ و تعصّب دارید، فخر مکنید، و به ضدّ حقّ دروغ مگویید.» در رساله‌ی اول یوحنا2: 4 نیز دراین باره می‌خوانیم:« کسی که گوید او را میشناسم و احکام او را  نگاه ندارد، دروغگو است و در وی راستی نیست.» همچنین در مکاشفه21: 27 می‌بینیم: « و چیزی ناپاک یا کسی که مرتکب عمل زشت یا دروغ شود، هرگز داخل آن نخواهد شد، مگر آنانی که در دفتر حیات برّه مکتوبند

از طرف دیگر در کتاب مقدس می‌بینیم که پولس وقتی دید یهودیان قصد جانش را کردند به دروغ خود را یهودی جا زد و حتی به چهار یهودی پول داد تا همراه وی رسوم معبد بجا آورند تا همه ببینند که پولس همچنان به شریعت یهود پایبند است. در اعمال رسولان21 می‌خوانیم:

پولس نزد یعقوب و کشیشان کلیسای اورشلیم رفت؛ ایشان چون شنیدند چند هزار یهودی مسیحی شدند، خدا را تمجید نموده، به او گفتند: «ای برادر، آگاه هستی که چند هزارها از یهودیان ایمان آورده‌اند و جمیعا در شریعت غیورند. و درباره تو شنیده‌اند که همه یهودیان را که در میان  امّت‌ها می‌باشند، تعلیم می‌دهی که از موسی انحراف نمایند و می‌گویی  نباید اولاد خود را مختون ساخت و به سنن رفتار نمود. پس چه باید کرد؟  البته جماعت جمع خواهند شد زیرا خواهند شنید که تو آمده‌ای. پس آنچه به تو گوییم به عمل آور: چهار مرد نزد ما هستند که بر ایشان نذری هست. پس ایشان را برداشته، خود را با ایشان تطهیر نما و خرج ایشان را بده که سر خود را بتراشند تا همه بدانند که آنچه درباره تو شنیده‌اند اصلی  ندارد بلکه خود نیز در محافظت شریعت سلوک می‌نمایی. لیکن درباره  آنانی که از امّت‌ها ایمان آورده‌اند، ما فرستادیم و حکم کردیم که از قربانی‌‌‌های بت و خون و حیوانات خفه شده و زنا پرهیز نمایند. پس پولس آن اشخاص را برداشته، روزدیگر با ایشان طهارت کرده، به هیکل درآمد و  از تکمیل ایام طهارت اطلاع داد تا هدیه‌ای برای هر یک از ایشان بگذرانند.» ( اعمال رسولان 21 :21-26)

پولس با به جا آوردن مراسم تطهیر در معبد و پرداخت نذر 4 یهودی و تراشیدن سر نشان داد که همچنان یهودی است و به شریعت یهود پایبند است.

از طرف دیگر می بینیم که پولس، پطرس را به خاطر همین امر، به نفاق و ریاکاری متهم کرد: «امّا چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرو مخالفت  نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود، چونکه قبل از آمدنِ بعضی از جانب یعقوب، با امّتها غذا میخورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده، باز ایستاد و خویشتن را جدا ساخت. و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، بهحدّی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد. ولی چون دیدم که به راستیِ انجیل به استقامت رفتار نمیکنند، پیش روی همه پطرس را گفتم، اگر تو که یهود هستی، به طریق امّتها و نه به طریق یهود زیست میکنی، چون است که امّتها را مجبور میسازی که به طریق یهود رفتار کنند؟»(رساله پولس به غلاطیان2: 11-14)

آیا پولس دروغ گفت؟ یا برای جذب یهودیان به مسیحیت تقیه کرد؟ اگر تقیه بود، چرا پطرس را سرزنش کرد؟ این در حالی ست که به عقیده ی مسیحیان، در مسیحیت، تقیه وجود ندارد و همواره و در هر شرایطی باید راست گفت؛ به راستی عمل کدام یک مورد تایید خداوند و عیسی بوده است؟

  • یاردختِ مسیح

حواریونی که بهترین شاگردان عیسی بودند در مواردی به دلایلی مورد عتاب عیسی قرار می گیرند: «اما شاگردان نزد عیسی آمده در خلوت از او پرسیدند: چرا ما نتوانستیم او (دیو) را بیرون کنیم؟ عیسی ایشان را گفت: به سبب بی ایمانی شما زیرا هر آینه به شما می گویم اگر ایمان به قدر دانۀ خردلی می داشتید بدین کوه می گفتید از اینجا بدانجا منتقل شو البته منتقل می شد.» (انجیل منسوب به متی 17 : 19- 20 ) در جایی دیگر در انجیل منسوب به مرقس 6: 45-52 می خوانیم: «فی الفور شاگردان خود را الحاح فرمود که به کشتی سوار شده .... و تا نزد ایشان به کشتی سوار شد باد ساکن گردید چنانکه بی نهایت در خود متعجب شدند زیرا که معجزه ی نان را درک نکرده بودند زیرا دل ایشان سخت بود.» همچنین در متی 16: 5-8 حواریون به سبب فراموشی سرزنش می شوند: «و شاگردانش چون بدان طرف می رفتند فراموش کردند نان بردارند.... عیسی این را درک نموده بدیشان گفت: ای سست ایمانان چرا در خود تفکر می کنید از آن جهت که نان نیاورده اید؟» همچنین این بهترین یاران عیسی که ایشان را قدرت معجزه داده بود به نقل از انجیل منسوب به متی26: 36-43 نسبت به فرامین عیسی بی اعتنایی کردند: «آنگاه عیسی با ایشان به موضعی که مسمی به جتسیمانی بود رسیده به شاگردان خود گفت: در اینجا بنشینید تا من رفته در آنجا دعا نمایم .... و نزد شاگردان خود آمده ایشان را در خواب یافت و به پطرس گفت: آیا همچنین نمی توانستید یک ساعت با من بیدار باشید. بیدار باشید و دعا کنید ....وآمده باز ایشان را در خواب یافت.» و نیز در شب آخر شاهد بی مهری حواریون نسبت به عیسی هستیم: «پس به ایشان گفت: لیکن الآن هر که کیسه دارد و همچنین توشه دان را و کسی که شمشیر ندارد جامۀ خود را فروخته آن را بخرد.... گفتند ای خداوند اینک دو شمشیر، به ایشان گفت کافی است.»(لوقا22: 36-38) حواریون درمقابل دستور عیسی که همگی باید به هر قیمت شمشیری تهیه کنند بی توجهی نمودند و به آن حضرت گفتند دو شمشیر داریم. عیسی که از این بی اعتنایی حواریون ناراحت شده بود از تکرار دستور، صرف نظر کرد.

چگونه این شاگردان لایق قدرت شفای بیماران، اخراج ارواح پلید و معجزه شده اند؟ چه دلیلی وجود داشت که عیسی ایشان را همواره همراه خویش داشته باشد؟ وقتی ایشان هیچ تعهد و مهری نسبت به عیسی نداشتند چگونه می توان به بیانات شان درباره عیسی اعتماد کرد؟

عیسی و حواریون

  • یاردختِ مسیح

مسیح از بین شاگردانش، 12 نفر را به عنوان حواری برگزید و به آنها قدرت شفای بیماران و اخراج ارواح پلید از انسان ها را داده بود. یکی از این افراد یهودا اسخریوطی بود که خزانه دار و مورد اطمینان عیسی (ع) و دیگر حواریون بود. به نقل از انجیل یوحنا12: 4-6 یهودای اسخریوطی در عین قدرت، دزدی هم می کرد: « پس یکی از شاگردان او یعنی یهودای  اسخریوطی، پسر شمعون که تسلیم کننده وی بود،  گفت، برای چه این عطر به سیصد دینار فروخته نشد تا به فقرا داده شود؟ و این را نه از آنرو گفت که پروای فقرا می‌داشت، بلکه از آنرو که دزد بود و خریطه در حوالة  او و از آنچه در آن انداخته می‌شد برمی‌داشت.» همین یهودای اسخریوطی کسی ست که عیسی را در مقابل دریافت مبلغی از کاهنان یهودی، به آنها تسلیم می کند.(متی26: 14-16). آیا به راستی معتمد عیسی به وی خیانت کرد؟ عیسی که به عقیده ی مسیحیان خداست، علم به ناپاکی یهودای اسخریوطی نداشت؟ آیا کسی عیسی را مجبور به پذیرش یهودای اسخریوطی کرد؟ اگر یهودا این خیانت را نمی کرد، چه بر سر گناهان مسیحیان می آمد؟ 

پی نوشت: مسیحیان معتقدند با مصلوب شدن عیسی، همه ی گناهان آنها بخشیده شد.

 

  • یاردختِ مسیح

آنچه باعث شد تعالیم پولس با وجود اینکه نه حواری بوده و نه عیسی را دیده، به سرعت گسترش پیدا کند را می توان در سه جمله خلاصه کرد:  تغییر و همسان‌‌سازی تعالیم مسیحیت با عقاید رایج آن زمان؛ حذف شریعت؛ دستور به پیروی از حاکمان.

مردم امپراتوری روم، به خدایانی بشری اعتقاد داشتند. این خدایان در قالب امپراتور یا اساطیر جلوه‏ گر می‌شدند. بدیهی است که در چنین جامعه ‏ای، تعالیم یکتاپرستانه و اعتقاد به خدایی نادیدنی نمی‏ توانست به‌راحتی غالب شود، اما پولس با اعلام اینکه عیسی، خدایی است که لباس جسم در بر کرده و به میان مردم آمده است.در واقع به نوعی همان عقاید رومی را با نامی جدید ارائه کرد. در رساله ی پولس به فیلیپیان 2: 6-7 می خوانیم:«که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد؛ لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد» به همین دلیل، مسیحیت جدید که ابتکار و دست‌ ساختة پولس بود، به‌راحتی مورد پذیرش مردم آن سامان قرار گرفت. ویل دورانت در این باره می نویسد: پولس به اندیشههای ادیان شرکآلود، لباسی مسیحی پوشانید، و بنابراین مسیحیت در واقع شرک را از بین نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت. 

این در حالی است که به نقل اناجیل عیسی بارها مردم را به پرستش خدای واحد حقیقی فرا خوانده و خود را بنده و فرستاده ی خدا خوانده است. در انجیل منسوب به یوحنا 17: 3 می خوانیم که عیسی خطاب به خدا می گوید:« و حیات جاودانی  این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی، بشناسند

شریعت توراتی، مشتمل بر احکامی سخت بود که پای‌بندی به آن برای مردم بی‏ قید و بند جامعه آن روز بسیار مشکل بود. پولس با این ادعا که با مصلوب ‌شدن مسیح، زمان عمل کردن به احکام شریعت به سر آمده است(رساله ی پولس به رومیان 3: 21  26) ، پذیرش آیین جدید را برای مردم آسان ساخت و همین مسئله توانست زمینه ی مناسب را برای گرایش سریع و انبوه مردم فراهم آورد. و این در حالی است که به نقل اناجیل عیسی صراحتا تاکید به عمل به شریعت تورات نموده است. در انجیل منسوب به متی 5: 17-19 می خوانیم:« گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا صُحُف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم، بلکه  تا تمام کنم. زیرا هر  آینه به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‌ای  از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این  احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. امّا هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.»

علی رغم توصیه حضرت مسیح به مبارزة علنی با حاکمان رومی از یک سو و رهبران فاسد یهودی از سوی دیگر،پولس توصیه به پیروی بی‌قید و شرط از حاکمان دارد. در رساله ی پولس به رومیان13: 1-5 می خوانیم: «هر  شخصی، مطیع قدرت‌های برتر بشود؛ زیرا که قدرتی جز از خدا نیست و آنهایی که هست، از جانب خدا مرتب شده است، حتی هرکه با قدرت مقاومت نماید، مقاومت با ترتیب خدا کرده باشد... ؛ زیرا خادم خداست برای  توبه نیکویی، لکن هرگاه بدی کنی، بترس، چون که شمشیر را عبث  برنمی‌دارد؛ زیرا او خادم خداست و با غضب، انتقام  از بدکاران می‌کشد.  لهذا لازم است که مطیع او شوی». ولی در انجیل منسوب به لوقا 13: 31-32 می خوانیم وقتی که «چند نفر از فریسیان آمده به وی(عیسی) گفتند  دور شو و از اینجا برو زیرا که هیرودیس(پادشاه وقت) میخواهد تو را به  قتل برساند» عیسی در پاسخ گفت: « بروید و به آن روباه بگویید: اینک  امروز و فردا دیوها را بیرون میکنم و مریضان را صحت میبخشم و در روز  سوم کامل خواهم شد لیکن میباید امروز و فردا راه روم »  همچنین طبق نقل  انجیل منسوب به لوقا22: 36 مسیح در شب آخر حواریون را امر به خرید اسلحه برای دفاع مقابل سربازان پادشاه فرمود:« لیکن الآن هرکه  کسیه دارد آن را بردارد و همچنین توشه دان را و کسی که شمشیر ندارد جامۀ خود را فروخته آن را بخرد.» براستی مسیح چرا به حواریون دستور به خرید شمشیر داد؟ آنهم حتی به قیمت فروختن جامهها وعریان ماندن! مگر نه این است که انسان باید مطیع قدرتهای برتر باشد!؟ آیا این اقدامات پولس در خلاف جهت آموزه های عیسی مسیح نیست؟ پس چه چیزی مسیحیان امروز را به عیسی مقید می سازد در حالی که به آموزه های پولس بیش از آموزه های عیسی ایمان دارند؟ آیا این گمراهی آشکار نیست؟

 

  • یاردختِ مسیح

در بین یهودیان قبل از میلاد رسم بر آن بود که هرکسی را با نسب نامه اش می شناختند و نسب هرشخص اهمیت والایی در بین مردم داشت. از این رو وقتی عیسی متولد شد، عده ای سعی در ساختن نسب برای وی از یوسف، (نامزد احتمالی مریم) داشتند. این به این دلیل بود که یهودیان پنداشتند که عیسی فرزند یوسف است. « و حسب گمان خلق، پسر یوسف  ابن هالی بود» (انجیل لوقا 3: 23). نسب نامه ی عیسی در دو انجیل متی و لوقا آمده است. صرف نظر از تناقضاتی که این دو نسب نامه با یکدیگر دارند، هر دو از یوسف نامزد مریم شمرده شده اند. حال سوال این است که اگر مسیحیان اعتقاد به پسر خدا بودن عیسی دارند و اینکه معتقدند مریم از روح القدس باردار شد، پس این نسب نامه ها چه اعتباری دارند؟ چه لزومی داشت متی و لوقا آنها را بیان کنند؟ اصلا چرا نسب نامه ی عیسی را از مادرش مریم نشمرده اند؟

تنها دو دلیل برای اینکار می توان ذکر کرد:

1- در عهد عتیق از جمله اشعیا و ارمیا پیشگویی هایی در مورد موعود و منجی و مصلحی از نسل داود آمده است که پادشاهی او را زنده خواهد کرد. این نسب نامه سعی دارد این منجی را بر عیسی تطبیق دهد.

2- رساندن نسب عیسی به اسحاق. در پیدایش آمده است:« و حال آنکه از  ابراهیم هر آینه امتی بزرگ و زورآور پدید خواهد آمد، و جمیع امتهای جهان از او برکت خواهند یافت.» از این آیه برداشت می شود که موعود و  مصلح جهانی از نسل ابراهیم خواهد بود و چون به عقیده ی یهودیان اسحاق کسی بود که به قربانگاه برده شد و سپس  نجات یافت، پس این منجی از  نسل اسحاق خواهد بود چرا که اسحاق زنده ماند تا منجی و مصلح جهانی از نسل او پدید آید.

بدین ترتیب بر اساس این دو شجره نامه عیسی از نسل داود و اسحاق معرفی می شود هرچند مسیحیان می دانند که یوسف پدر عیسی نیست! اصلا کسی که پسر خدا باشد چه نیازی به نسب نامه دارد؟ اگر او واقعا پسر خداست، پس چرا مسیحیان در پیشگویی های عهد عتیق به دنبال او می گردند در حالی که هیچ کدام منجی را پسر خدا معرفی نکرده اند؟

 

پی نوشت1: طبق عقیده ی شیعیان موعود آخرالزمان از طرفی از نسل داود (که از نسل اسحاق است) و از طرف دیگر از نسل اسماعیل ذبیح الله می باشد.

پی نوشت2: مسلمانان معتقدند ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه برد ولی یهودیان و کتاب مقدس علی رغم علم شان بر نخست زادگی اسماعیل، اسحاق را نخست زاده و ذبیح الله می دانند

  • یاردختِ مسیح

حضرت عیسی (ع) از میان اولین شاگردانش ۱۲نفر را به عنوان حواری برگزید. این 12 نفر، نزدیکترین افراد به عیسی بودند و زندگی خود را رها کرده و به شاگردی عیسی پرداختند. عیسی حتی به آنان قدرت شفای بیماران و اخراج ارواح پلید از انسان ها را داده بود. اما در کنار اینها، می بینیم که کتاب مقدس آنها را افرادی سست ایمان(متی 16 : 5- 8)، سخت دل (مرقس 6 : 45-52) و بی ایمان (متی 17: 19-20) معرفی کرده است. چگونه ممکن است عیسی به چنین افرادی قدرت معجزی گری دهد؟ همچنین در متی16: 18-19 عیسی خطاب به پطرس می گوید: « و من نیز تو را می گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت کلید های ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود» یعنی وی را به عنوان جانشین خود برگزید ولی در ادامه در متی 16: 22-23 می بینیم که عیسی خطاب به پطرس گفت: «دور شو از من ای شیطان زیرا که باعث لغزش من می باشی»

همچنین در متی 26: 31-35 می خوانیم که در شب آخر هنگامی که عیسی تحت تعقیب قرار گرفت خطاب به شاگردانش گفت: « همه ی شما دربارۀ من لغزش می خورید.... پطرس در جواب وی گفت: هر گاه همه دربارۀ تو لغزش خورند من هرگز نخورم عیسی به وی گفت : هر آینه به تو می گویم که در همین شب قبل از بانگ زدن خروس ، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد ، پطرس به وی گفت: هر گاه مردنم با تو لازم شود هرگز تو را انکار نکنم ،و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند» همین حواریون با تمام این وعده ها زمانی که حضرت مسیح دستگیر شد او را رها کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند! « در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده بگریختند » متی 26 : 56

در ادامه ی این ماجرا می بینیم که پطرس سه بار مسیح را با لعن و قسم انکار کرد (متی26: 69-74) حال آنکه به نقل از عیسی در متی 10: 33 می خوانیم که: « اما هر که مرا پیش مردم انکار نماید من هم در حضور پدرخود که در آسمان است او را انکار خواهم نمود» به راستی جانشین عیسی، وی را انکار کرد؟ آیا می توان باور داشت که عیسی به پطرسی که کلیدهای ملکوت آسمان را در دست دارد لقب شیطان بدهد؟! آیا مسیح کلیسای خود رابر شیطان بنا نمود ؟! 

  • یاردختِ مسیح

جامعه ی مسیحیان و یهودیان، پیامبران را تنها در دریافت و ابلاغ وحی معصوم می دانند. و اینکه گذشته ی آنها هیچ اهمیتی ندارد. یعنی یک فرد که سراسر عمرش گنه کار و سرکش است یا یک فرد خیلی معمولی می تواند ناگهان به مقام پیامبری برسد ! رفتار و اقدامات پیامبران کتاب مقدس نیز می تواند سرشار از گناه و اشتباه باشد و به عقیده ی صاحبان کتاب مقدس منافاتی با مقام پیامبری آنها ندارد! در حالی که اعتقاد شیعیان بر عصمت کامل پیامبران چه در دریافت و ابلاغ وحی، چه در عمل و گفتار، از بدو تولد دلالت دارد. کدام گروه از پیامبران قابل اعتماد ترند؟ آن پیامبرانی که گناه می کنند و مردم خود را گمراه می کنند یا آن  پیامبرانی که سراسر رحمت و پاکی برای امت خود بوده اند؟ آیا خداوند نمی توانست شخص بهتری را برای پیامبری برگزیند؟ آیا انتخاب فردی گنه کار برای هدایت  مردم، تناقض آشکار نیست؟ مردم چگونه می توانند به چنین پیامبرانی اعتماد کنند؟ آیا هدف از بعثت پیامبران چیزی جز رساندن پیام خدا و  هدایت مردم به سعادت و قرب خداست؟ و  اگر مردم از این پیامبران الگوبرداری کنند ، از مسیر سعادت دور نخواهند شد؟ و این نقض غرض از ارسال پیامبران نیست؟ 

  • یاردختِ مسیح

کتاب مقدس مورد قبول کلیسا، شامل دو بخش عهد قدیم و عهد جدید می باشد. عهد قدیم شامل تورات و تعدادی کتب دیگر برخی انبیاست. عهد جدید شامل 4 انجیل و نامه های پولس می باشد. در عهد قدیم شاهد آماج تهمت ها و نسبت های ناروا به انبیای الهی هستیم. آنجا که ابراهیم به همسرش ساره می گوید که تو زیبا هستی و به مردم مصر نگو که همسر من هستی بگو خواهر من هستی تا کشته نشوم. بدین ترتیب فرعون ساره را به همسری می گیرد و اموال بسیار به ابراهیم می بخشد! پس از چندی فرعون به بلایای سخت دچار می شود و می فهمد که این بلایا به خاطر ساره است و در نهایت از ساره جدا می شود (پیدایش12: 10-19)! چگونه ممکن است پیامبری که به نقل تورات پدر امت هاست، اجازه دهد به خاطر حفظ جانش، همسرش با شخص دیگری ازدواج کند؟

در خروج32: 2-6 می بینیم که علی رغم جایگاه رفیعی که برای هارون در کتاب مقدس ذکر شده، ساخت گوساله ی طلایی و دعوت مردم به پرستش آن را به هارون نسبت می دهد! چگونه ممکن است کسی که پیامبر خداست، خودش مردم را به بت پرستی بکشاند؟

همچنین در خروج 4: 24-26 می بینیم که خداوند در بین راه به موسی برخورد و قصد قتل وی را نمود! آیا تجسیم خداوند شرک نیست؟ چرا خداوند باید پیامبر خود را بی دلیل به قتل برساند؟

در پیدایش 19: 30-37 آمده است وقتی لوط با دو دخترش به غاری پناه می برد، دخترانش به او شراب می نوشانند و با پدرشان همخواب می شوند. هردو باردار می شوند تا به ادعای خودشان نسلی از پدرشان نگاه دارند! مهم تر آنکه این دو فرزند هر دو در آینده از اجداد عیسی مسیح خواهند شد! درحالی که به نقل از تثنیه23: 2 حرامزاده تا ده نسل وارد جماعت خدا نمی شود. پس چگونه ممکن است عیسای مسیح از نسلی ناپاک متولد شود؟ آیا انتخاب پیامبران از بین پاکان بنی اسرائیل برای خداوند اینقدر سخت بود؟ خدواند نمی توانست هیچ شخص پاک و موحدی را برای پیامبری انتخاب کند؟ مگر پیامبر نباید الگو و مورد اعتماد مردم باشد، پس چگونه می توان به چنین افراد کناهگاری(طبق کتاب مقدس) اعتماد کرد؟ چگونه می توان به آنها افتخار کرد؟ آیا همه ی اینها دروغ بستن به انبیای الهی نیست؟ 


  • یاردختِ مسیح

عیسی مسیح به نقل اناجیل همواره بر حفظ شریعت تاکید می کرد. همانطور که در متی5: 17-19 از قول ایشان آمده: « گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا صُحُف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم، بلکه  تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‌ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. امّا هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد».

اما اکنون چه اتفاقی افتاده است که در جامعه ی مسیحیان نه تنها به هیچ یک احکام تورات عمل نمی شود بلکه آن را منسوخ می دانند؟ چه کسی مسبب این کار است؟

مسبب اصلی این کار همان "پولس" است. وی که ابتدا به خاطر جفایی که بر مسیحیان و کلیسا رسانده بود اقرار کرد که لایق نیست که به رسول خوانده شود (اول قرنتیان15: 9) اما به فاصلۀ کوتاهی مدعی مقامی بزرگ و جایگاهی سترگ شد! همانطور که در دوم قرنتیان11: 5 پولس می گوید: «زیرا مرا یقین است که از بزرگترین رسولان هرگز کمتر نیستم». وی که مدعی بوده مستقیما از طرف عیسی مسیح برگزیده شده تا مبلغ مسیحیت باشد علاوه بر مخالفت آشکار با جانشین عیسی مسیح یعنی پطرس، ادعا کرد که عمل به شریعت تنها برای وقتی بود که خدا با انسان قهر بود و برای نزدیکی انسان به خدا، عمل به احکام لازم بود ولی اکنون که خداوند، پسر خود را برای نجات بندگانش فدا کرد و به روی صلیب رفت، دیگر قهری درکار نیست پس عمل به شریعت نیز نیاز نیست در واقع پولس این طور وانمود کرد که هرکه به شریعت عمل کند در واقع به خواست خداوند مبنی بر بخشودگی گناهان دهن کجی کرده و ملعون است!

حال سوال اینجاست! چطور ممکن است خالقی با مخلوقش به خاطر گناه یک نفر  قهر باشد؟ آیا این به دور از عدل و انصاف خداوند نیست که به خاطر گناه یک نفر،  نسلی را معذب سازد؟ آیا لعن شریعت مخالفت آشکار با آموزه های عیسی مسیح نیست؟ آیا این افکار تنها برای فرار از تکلیف نیست؟ مهم تر از همه، آن هنگام که خداوند (عیسی مسیح) بر روی صلیب جان می داد چه کسی اداره ی امور جهان را در دست داشت؟

 

  • یاردختِ مسیح